پیشگفتار نگارنده

1402/03/07

جوان‌تر که بودم حدود ۱۰ سال پیش در  در روزگاران اوج حل شدنم در معماری در صفحه شخصی خودم نوشتم ”مهم‌ترین پروژه زندگی هر معمار ساختن خود اوست”
احتمالاً آن روزها این متن را صرفا با توجه به متمایل بودنم به فلسفه وجود و مبانی خود بزرگ پندارانه معماری ام نوشته ام. جالب است بی آنکه بدانم در این ۱۰ سال همانند همه افرادی که این احساس را دارند، همچون موجی

 بی آنکه بدانم مسیری را پیموده‌ام و حالا به عنوان بنیان گذار مجموعه درک فضا این متن را برای شما می‌نویسم.
امسال برای اولین بار تمرین نوشتن مانیفست درک فضا را تلاش کردم، حس می‌کنم در ۳۰ سالگی و ۶ سالگی

 درک فضا اولین سال مجال و بلوغ نوشتن این مقاله بود. سخت‌ترین نگارشی که تا به حال تجربه‌اش کردم همین مانیفست یک صفحه‌ای بود.
اخیرا در موازات نوشتار این متن نقل قولی از استاد بهرام شیردل دیدم که می‌گفت معمار خوب حرف نمی‌زند معماری می‌کند.
شاید معمار بدی باشم که در حال نوشتار این متنم، اما حس می‌کنم از بعد دوران رواقیون باستان نوشتار و کاغذ منجر به انتقال دانش و مانایی علوم و فلسفه بوده.
حس می‌کنم معماری جایگاهی بالایی در صرف علم و هنر دارد.
معماری می‌تواند بر فلسفه وجود افراد تاثیر بگذارد. شاید بر این مجال و تجربه حضور و بودن در زمان نوشتن بیهوده نباشد.
مانیفست هر هنرمند یا معمار آینه‌ای تمام قد و ماندگار از جهان بینی و تلاش او برای رسیدن به بهای اهدافش می‌باشد، پس بسیار سخت می‌نماید نوشتارش.

 حال می‌نویسم به تمرین معماری و فضاسازی اولین پایگاه وجودی مجموعه درک فضا.برای من بسیار سخت‌تر از تجربه‌های سابق تمرین معماری تا به حال بود.
در پروژه‌ها همواره جست و جوی روح و فلسفه وجود زندگی مشتری‌های پروژه‌ها و خوانش صورت مسئله پروژه یکی از راه‌های شیرین آغازین پروژه‌ها برای من بود، در واقع ورودی به شروع اتفاق آن بود.این بار وقتی به خود و ماهیت درک فضا برای ورود به پروژه نگریستم هیچ هدف و مسیر پیشاپیش مشخصی ندیدم.

تلاش کردم تا درک فضا را بخوانم تا ببینم چه فضایی می‌تواند ظرفی برای سپری زمان مردمان درک فضا باشد.
جمله‌ها طولانی بود و بی سر و ته، نیازها عموماً نا واضح بودند و متنوع.کسی تلاش کرد تا به جوابی مطلوب برای صورت مسئله طرح برسد.
درک فضایی که تمام تلاشش هویت بخشی برای حیات مردم بود در ساختار فضایی خودش سراسر مبهم بود.
در نهایت تصمیم بر این شد تا دفتر درک فضا را پروژه نبینیم و این ظرف را همچون یکی از افراد تیم تجسم کنیم انگار یکی به جمع ما اضافه شده بود، خانم‌ها و آقایان این شما و این وجود موجود جناب درک فضا


ساختار فکری شکل‌گیری فضا
شخصیت شناسی درک فضا به طور کلی از خوانش پروژه‌هایش راهی مشخص به نظر می‌رسد.
جستجوگر، هویت مند، عمل گرا و پرحرف(مثل خودم)، فعال و سرزنده، همواره در حرکت، تغییر پذیر و فضامند و سیال.
سرتاسر تعاریف من از درک فضا ویژگی‌های دوگانه و متناقض اند .بله که واقعا هم همین طور است.
در مسیر ساختار عموم پروژه‌هایمان بیش از اینکه خطی ممتد و مشخص را طی کنیم، همواره در کشمکش تفکرات متقابل بوده‌ایم و شاید در هر پروژه آنجا که زور یکی از عوامل بر دیگری چربید نداشت تجربه حضور در فضای کالبدی را احساس کند.
ما برای دفتر نیازمند فضاهای مشخص انسانی بودیم، برنامه پر واضح و مشخص بود، فضای آتلیه با ظرفیت ۹ نفر
سالن جلسه و اتاق مدیریت، فضای غذاخوری و سایر فضاهای خدماتمان. اما درک فضا به عناصر بشری برای تداوم حضور روزانه مردمانش نیاز داشت.
در ابتدای سکانس ورودی با هندسه‌ای شکسته مواجه بودیم و مشخص.در پلان وضع اولیه پروژه این شکست ما بر آن داشت که با بهره‌گیری از هندسه‌های قدیمی موجود در معماری ایران تلاشی در داشتن یک هشتی و غلام گردش جدید داشته باشیم.
سکانس ورود با تلاش در راستای امتداد دیداری کنترل پذیر تا انتهای آتلیه و با چرخشی به دو مسیر می‌رسد؛ ورود به سالن اصلی(آتلیه) و ورود به اتاق جلسات و مدیریت.
این سلسله مراتب با تغییر متریال و مرتبه سازی عمودی بر این سلسله مراتب تاکید شده.
در دیاگرام‌های فضایی تلاش بر آن بوده که هر فضا مشخص تعریف شود. به طور مثال می‌توان بگوییم الان در آتلیه‌ایم یا الان در پیش ورودی یا اتاق جلسه ایم بی آنکه در و دیواری باشد، هر فضا تعریف شده.

حتي برخی از این مراتب دراین ساختار پیش مرتبه ای برای مرتبه بعدی اند. مثلاً کیوسک قهوه درک فضا علی رغم اینکه خود موجودی معناساز و objective می باشد، پیش ورودی و حائلی برای مرزبندی فضای غذاخوری و آتلیه می باشد. در اینجا همزمان که تلاشی برای عملکرد و حضور خود می کند به افرادش این احساس را می دهد که در عرصه ی دیگری حضور دارند. اینجا برای قهوه درست کردن و بوکردن آن است.
حال می توان در این فضا نشست و تمرین فراغت کرد، انگار مابین ساعات کاری 10 دقیقه به کافه ای رفته ای و با عملیات طی العرض به دفتر کار خود برگشتی.
برای ما پیش از فضاهای نشستن و کارکردن این مسیر و حرکت در فضا مهم بود (لوپ راهرو گونه ابتدا و انتهای پلان) انگار که راهروها عملکرد اصلی ما در این پروژه بوده اند.

درک فضا در پروژه هایش در پی رسیدن به آن است که عملکرد های موجود را جور دیگری ببیند. در این مسیر جداره ها، مصالح و اشیا (object) هم درکار اند. در همه پروژه ها با تأکید بر تعلیق عناصر در پی دستیابی به عنصر راحتی، حرکت و خرق عادت بوده ایم.

این موضوع را در دفتر خود نیز تمرین کردیم، همزمان به وجود آوردن عملکرد های مکمل با این اوبژه ها تمرینی دیگر برای ما بود، مانند تجربه فضای ساخت و گفتمان جمعی در سن دفتر با میز معلق (شمال پلان) در اینجا می توان کار جمعی کرد، به گفتمان پرداخت و تمرین کرد.
کنجی که در ادامه هندسه های شکسته موجود به گوشه ای متروک در پلان قبلی بدل شده بود جداره ای objective، فعال، شد.
برای کتابخانه به صورت مجسمه وار، همزمان حائل برای سرویس و آتلیه.
تلاش ما در این تمرین رسیدن به فضاییست که مردمانش آن را صرفا به چشم”سرکار” نبینند و همچون کافه رفتن به حضور در آن فضا شوق داشته باشند و آن را زندگی کنند.
دفتر درک فضا خود موجودیت یافته اش هست، به دور از اضافات.